کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

شازده کوچولو

اظهار وجود برا بابایی

سلام گل پسرم یه پست طلب شما که باید برات بنویسم(سونوی آنومالی) اما قبل از اون یه چیز مهم ترو میگم آخه داغ داغه. نازنینم چند هفته ای میشه که من تکونای خوشگلتو احساس می کنم مخصوصا شبا بعد از شام. انقده کیف      می کنم که زود به بابایی میگم اما بابایی موفق نشده بود از روی شکمم شمارو احساس کنه تا دیشب. بله دیشب بالاخره خودتو به بابایی نشون دادی(ساعت یازده و ربع شب) . من داشتم تی وی نگاه می کردم و بابایی رو مبل نشسته بود و مشغول حساب کردن کاراش بود که یه دفعه شما یه لگد محکم زدی من زود به بابایی گفتم اونم دستشو گذاشت و شما دو بار دیگه اینکارو کردی الهی قربون خودت و حرکتات برم نفسم. قیافه بابایی دیدنی بود خیلی خوشحال و ...
26 مهر 1393

پایان نیمه اول بارداری

سلام پسرم سلام گلم سلام نفسم وااااااااااااااای عاشقتم عزیز دلم با تمام وجود ازت معذرت می خوام که این همه مدت برات ننوشتم راستش خیلی خیلی سرم شلوغ بود . برای جبران می خوام تا جایی که یادمه و می تونم برات بگم. خوب جونم برات بگه که تو این چند وقت چند تا مناسبت بود یکی سالگرد ازدواج من بابایی 28 مرداد و یکی هم تولد من 13 مهر که مصادف با عید قربان بود.حالا یکی یکی میریم جلو: 1- سالگرد ازدواج: روز دوشنبه بیست و هفتم بابایی اومد دنبالم و وقتی رسیدیم خونه اون جلوتر رفت و یه دسته گل خوشگلو بهم دادم و سالگرد ازدواجمونو تبریک گفت . می دونی عزیزم من و شما خیلی خوشبختیم که کسی مثل بابایی رو داریم اون خیلی خوب و مهربونه من خیلی دوسش دارم فکر اینکه...
22 مهر 1393
1